عاشور

صفای آن حرمی که تو صاحبش باشی ... به جای جای بهشت نیز نتوان یافت

عاشور

صفای آن حرمی که تو صاحبش باشی ... به جای جای بهشت نیز نتوان یافت

کلمات را
می بافم به هم
کاش
ح س ی ن
با نگاه کریمانه اش
تحت عنوان شعر قبولشان کند
تا من افتخارم این باشد
شاعر کوی ح س ی ن م ...

::::

این بیت ها
بضاعت مزجات می شود
هدیه
حضور مادر سادات می شود ...

آخرین مطالب

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «غزل ورود به محرم» ثبت شده است

هوالشهید


بادی وزید و کاروان از دور می آید

یک قافله با نام آل نور می آید


زنگ و صدای اشتران در کربلا پیچید

موسی به این وادی همچون طور می آید


لحظه به لحظه می شود دیدار او نزدیک

با خالقش ... او اینچنین مسرور می آید


بوی فراقی می وزد در دشت و در صحرا

یک خواهر دلتنگ هم رنجور می آید


در لابه لای خنده و شیرین زبانی ها

بشنو!صدای دختری پرشور می آید


شیرین تر از شهد و عسل می دید مرگش را

دلتنگ دستان پدر آن پور می آید


سر تا سر ذرات عالم در تلاطم بود

در یاری حبل المتین آن کور می آید


حر هم که باشد با گناهانی کمر خم کن

وقتی بساط عاشقی شد جور می آید


هر چند ناقص ماند حج یوسف زهرا

مصداق سعی و حجتان مشکور می آید


ای کاش در پاسخ به "هل من ناصر" اقا

یک روز بنویسند این "عاشور" می آید


:: زهرا هدایتی ::


۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۹۲ ، ۱۸:۵۶
زهرا هدایتی

هوالشهید


دوباره بوی محرم ، سلام قافیه ها

دوباره نام حسین ست ، امام قافیه ها

دوباره اذن دخول و از عاشقی گفتن

دوباره سنگ تمام مرام قافیه ها

دوباره رعشه شمشیر و کودکی از ترس

پناه برده به زیر خیام قافیه ها

دوباره تیر سه شعبه ،گلوی او ، ای وای

به لب رسیده سکوت تمام قافیه ها

دوباره ذکر فرات لبان تشنه ی عشق

و موج العطشی در کلام قافیه ها

برادری که علم دار بود و نام آور

به چشم می خورد اسمش به بام قافیه ها

به گوش می رسدم پاسخ سلام از دور

خوش آمدید ، علیک السلام قافیه ها!


:: زهرا هدایتی ::


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آبان ۹۱ ، ۱۴:۵۰
زهرا هدایتی

هوالشهید


گویا غمی تمام دلم را خریده است

قلبم ز عشق بیرق ماتم کشیده است

دیشب صدای خسته ای از روی بام گفت :

قد قامت العزا که محرم رسیده است

پیراهن سیاه حسین را به تن کنید

محبوب ما به ورطه ی خون آرمیده است

آن پرچم عزای علمدار علم کنید

کز جای نقطه ، قطره ی خونی چکیده است

هفتاد و دو پرنده که رستند از قفس

عمریست دل روایت این غم شنیده است

از آن زمان که وارد کرببلا شدند

لحظه به لحظه قامت زینب خمیده است

راسی به روی نی شد و ارباب بی کفن

اینجا ببین که رنگ رقیه پریده است

کوتاه می کنم سخن که خدایم حسین را

از ابتدا برای خودش برگزیده است


:: زهرا هدایتی ::


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آبان ۹۱ ، ۲۰:۱۸
زهرا هدایتی